Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3945 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
come online
<idiom>
U
آغاز به کار کردن
online
U
درون خطی
online storage
U
انباره درون خطی
America Online
U
بزرگترین تامین کننده سرویس اینترنت در جهان
online operation
U
عمل درون خطی
fulfill
U
تمام کردن
fulfill
U
تکمیل کردن
fulfill
U
انجام دادن
fulfill
U
واقعیت دادن
fulfill
U
تامین کردن
fulfill
U
براوردن
fulfill
[American]
U
واقعی کردن
fulfill a contract
U
قرارداد را اجرا کردن
fulfill
[American]
U
اجرا کردن
fulfill
[American]
U
عملی کردن
fulfill
[American]
U
واقعیت دادن
fulfill
[American]
U
صورت گرفتن
fulfill
[American]
U
به انجام رساندن
fulfill
[American]
U
انجام دادن
condition which is impossible to fulfill
U
شرط غیر مقدور
factory
U
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
ex factory
U
تحویل در کارخانه
factory
U
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory
U
مرکز تولید
factory
U
کارخانه
spinning factory
U
کارخانه نخ ریسی
cotton factory
U
کارخانه نخ ریسی
car factory
U
کارخانه خودروسازی
factory rugs
U
فرش ماشینی
factory-spun
U
نخ کارخانه ای
factory-spun
U
نخ ماشین ریس
factory team
U
تیم کارخانه اتومبیل سازی
factory system
U
نظام کارخانهای
factory production
U
تولید کارخانهای
factory economy
U
اقتصاد کارخانهای
factory chimney
U
دودکش کارخانه
factory order
U
سفارش ساخت
factory ship
U
قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
factory floor
U
بخشکارگریکارخانه
factory farming
U
یکجورسیستممزرعهداریکهدرآنبهحیواناتغذایمخصوصدادهمیشودتاسریعتررشدکنند
bomb factory
U
مکانغیرقانونیساختبمب
pottery factory
U
کارخانه چینی سازی
He is running ( runs ) the factory .
U
او کارخانه را می گرداند
Its no joke running a factory .
U
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
computer aided factory management
U
مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
demand
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand
U
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand
U
تقاضای خرید کالا
demand
U
مطالبه
demand
U
مطالبه تقاضا کردن
demand
U
درخواست
demand
U
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand
U
انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demand
U
تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
on demand
U
بنا به تقاضا
on demand
U
به در خواست به مجرد تقاضا
on demand
U
عندالمطالبه
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
U
نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demand
U
نیاز احتیاج
demand
U
خواستارشدن
demand
U
نیاز
demand
U
درخواست مطالبه
demand
U
طلب
demand
U
تقاضا کردن تقاضا
demand
U
تقاضا کردن
demand
U
درخواست کردن
demand
U
خواست
demand
U
تقاضا
demand
U
مطالبه کردن
demand
U
نیاز
demand
U
احتیاج
to be in demand
U
طالب داشتن
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
demand
[of]
U
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
demand satisfaction
U
تحویل درخواستها
demand code
U
شماره رمزبرگ درخواست
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
demand factors
U
پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
demand satisfaction
U
تحویل اماد مورد نیاز
demand for money
U
تقاضا برای پول
demand shift
U
انتقال تقاضا
demand shift
U
تغییر تقاضا
demand side
U
ستون تقاضا
demand side
U
طرف تقاضا
demand surface
U
سطح تقاضا
demand surface
U
میزان تقاضا
within three days of demand
U
در طی سه روز پس از تقاضا
demand accommodation
U
تعدیل درخواستها
demand accommodation
U
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
demand factor
U
ضریب تقاضا
demand factors
U
عوامل تقاضا
demand factors
U
عواملی که درتغییر تقاضا موثرند عبارتنداز : درامد
demand processing
U
پردازش بر اساس نیاز
peak demand
U
بیشترین تقاضا
final demand
U
تقاضای نهائی
peak demand
U
حداکثر تقاضا
demand elasticity
U
کشش تقاضا
demand deposit
U
سپرده جاری
information on demand
U
اطلاعات با تقاضا
demand code
U
رمز درخواست
demand factors
U
جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
demand curve
U
منحنی تقاضا
demand deposit
U
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
demand deposit
U
سپرده دیداری
aggregate demand
U
تقاضای کل
factor demand
U
تقاضای عوامل
elastic demand
U
حساس
replacement demand
U
نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
change in demand
U
تغییر تقاضا
energy demand
U
مطالبه انرژی
demand schedule
U
جدول تقاضا
to make a demand on somebody
U
مطالبه کردن از کسی
effective demand
U
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
complementary demand
U
تقاضای مکمل
complementary demand
U
تقاضای تکمیلی
demand note
U
چک تمسک
elastic demand
U
تقاضای انعطاف پذیر
elastic demand
U
تقاضای کشش دار
demand function
U
تابع تقاضا
demand management
U
مدیریت تقاضا
elastic demand
U
تقاضای با کشش
demand meter
U
تقاضاسنج
demand note
U
مطالبه نامه
demand note
U
سفته
composite demand
U
تقاضای مرکب
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
effective demand
U
تقاضای موثر
excess demand
U
فزونی تقاضا
elasticity of demand
U
کشش تقاضا
demand forecast
U
پیش بینی تقاضا
demand for payment
U
تقاضای پرداخت
money demand
U
تقاضا برای پول
quantity of demand
U
مقدار تقاضا
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
excess demand
U
درخواست مازاد
demand frequency
U
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
demand paging
U
در سیستم ذخیره مجازی انتقال یک صفحه از حافظه به حافظه واقعی به هنگام نیازمندی است
demand paging
U
صفحه بندی مورد نیاز
demand paging
U
صفحه بندی تقاضا
demand pattern
U
الگوی تقاضا
demand price
U
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
excess demand
U
تقاضای بیش از حد
excess demand
U
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
financed demand
U
احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
payable on demand
U
پرداخت عندالمطالبه
maximum demand
U
تقاضای بیشینه
maximum demand
U
پیک بار
maximum demand
U
بار پیک
maximum demand
U
بار حداکثر
joint demand
U
تقاضای مشترک
measurement of demand
U
اندازه گیری تقاضا
derived demand
U
تقاضای مشتق شده
measurement of demand
U
تخمین تقاضا
offer and demand
U
عرضه و تقاضا
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
law of demand
U
قانون تقاضا
market demand
U
تقاضای بازار
we demand p in our contract
U
ما صراحت ودقت در قراردادمی خواهیم
To demand ones right. To get ones due.
U
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
inelastic demand
U
تقاضای بی کشش
inelastic demand
U
تقاضای غیر حساس
total demand
U
تقاضای کل
demand shift
U
جابجائی تقاضا
supply and demand
U
عرضه و تقاضا
inelastic demand
U
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
national demand
U
تقاضای ملی
to meet a demand
U
تقاضایی را براوردن
by popular
[demand]
request
U
درخواست توده پسند
cross elasticity of demand
U
= Eab
cross elasticity of demand
U
*
chemical oxygen demand
U
نیاز شیمیایی اکسیژن
speculative demand for money
U
تقاضای سفته بازی برای پول
price elasticity of demand
U
کشش قیمتی تقاضا
speculative demand for money
U
تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
income elasticity of demand
U
کشش
supply and demand law
U
قانون عرضه و تقاضا
income elasticity of demand
U
درامدی تقاضا
cross elasticity of demand
U
کشش متقاطع تقاضا
cross elasticity of demand
U
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
individual demand schedule
U
جدول تقاضای فردی
individual demand schedule
U
صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
marginal demand price
U
قیمت تقاضای نهائی
demand oxygen system
U
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
demand oriented pricing
U
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
transaction demand for money
U
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
maximum demand indicator
U
کنتور بار پیک
maximum demand meter
U
تقاضاسنج
maximum demand pointer
U
عقربه مصرف حداکثر
maximum power demand
U
مصرف حداکثر
law of supply and demand
U
قانون عرضه و تقاضا
maximum demand meter
U
حداکثر مقدار سنج
demand and supply market
U
بازار عرضه و تقاضا
kinked demand curve
U
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
market demand schedule
U
صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
demand pull inflation
U
تورم ناشی از فشار تقاضا
Recent search history
Forum search
2
off-season
2
off-season
1
ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1
time is prceious it has great
2
برنامه استخر
1
معنی کنید: Residential Demand Side Management
1
امیدوارم جوش باشی
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1
Waste of time & money if you can't man
1
مدت زیادی است از شما بی خبرم
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com